نویسنده: ایکاروس، تاریخ انتشار: دوشنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
در این مقاله به شرح و بررسی یکی از شاخه های هنر به نام هنر مفهومی (Conceptual Art) کانسپچوال آرت می پردازیم. قبل از پرداختن به مقوله هنر مفهومی می بایست این نکته را یاد آور شد که این رشته از هنر ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با فلسفه دارد. فلسفه و در شکل تخصصی تر آن فلسفه هنر طیف گسترده و وسیعی از موضوعات هنری و رشته های هنری را در بر می گیرد. این دامنه را می توان از هنر ماقبل تاریخ در غارها تا هنر پست مدرن امروزی گسترش داد.
اگر بخواهیم تعریفی جامع و اجمالی از هنر مفهومی ارائه کنیم می توان گفت هنری است که به طوری کلی مفهوم و ایده یکی از اصلی ترین المانها در کار به حساب می آید. بنابراین هنر مفهومی هنری ایده محور می باشد. به بیان دیگر می توان گفت که در این حوزه ایده و مفهوم در مقابل تکنیک، متریال و به طور کلی زیبایی شناسی سنتی از اولویت برخوردار است. برخی از ایده های هنر مفهومی ممکن است بر اساس یک دستور العمل ساده و یک نقشه راه از پیش تعیین شده به اجرا در بیایند که معمولا به این قبیل از آثار اینستالیشین می گویند. یکی از پیشتازان این سبک سول لُویت هنرمند آمریکایی است.
هنر مفهومی یکی از رشته های هنری است که در پی آن جنجال ها و حاشیه های زیادی بروز کرده است. به طور کلی هنر مفهومی گرایش شدیدی به دامن زدن به واکنش ها و عکس العمل های بعضا شدید مخاطبان خود دارد. بسیاری از مخاطبان این حوزه، این هنر را هنری غنی و بسیار سطح بالا و مهم تلقی می کنند. از طرفی دسته دیگر این رشته را بسیار تکان دهنده، ناپسند و فاقد ارزش هنری قلمداد می کنند. در بسیاری از موارد می توان گفت که دسته دوم اساسا و از پایه آنرا هنر قلمداد نمی کنند. این دو دستگی در هنر مفهومی یک امر تصادفی نیست. ماهیت هنر مفهومی به گونه ای است که منجر به بحثهای جدال برانگیز و جنجالی می شود، تا جایی که اساسا طلب و خواسته بیننده از هنر را به چالش می کشاند. به بیان دیگر این سوال را در ذهن ما متبلور می کند که ما در هنر به دنبال چه چیزی هستیم؟ خاصیت دیگری که در دل این شکل از هنر نهفته است کاملا از حالت سنتی فاصله دارد، این هنر منجر به ایجاد سوالات در میان نظاره گران می گردد. در این سبک بینده نیز نقشی قوی و سازنده را در اثر هنری ایفا می کند و به بیان دیگر نظاره گر، خود قسمتی از اثر هنری به حساب می آید. شاید یکی از دلایل آزار دهنده بودن هنر مفهومی برای برخی از افراد نیز طرح کردن سوالات بغرنج و درگیر کردن مخاطب در میان رویداد هنری باشد. می توان گفت که برخی از مواقع بیننده و مخاطب بدین شکل حس می کند که توسط هنر مفهومی به بازی گرفته شده است.
در وصف کانسپچوال آرت، تاریخ شناس هنر، پل وود می گوید: مرزهای هنر مفهومی به هیچ عنوان مشخص نیست، به واقع به صورت دقیق نمی توان گفت که کدام اثر هنری و یا کدام هنرمند شامل هنر مفهومی می شوند. اشکال هنر مفهومی نیز بسیار متنوع و متفاوت هستند و در دوره های مختلف به شکلهای گوناگونی ظهور کرده اند. این سبک هنری به طور مرتب تغییر شکل می دهد و در دل رشته های مختلف هنری بروز می کند. با این حال می توان گفت که کانسپچوال آرت به شکل خالص آن آثاری هستند که از نیم قرن گذشته و تا به امروز تولید شده اند. اگر بخواهیم به مشهور ترین آثار اخیر در این حوزه اشاره ای داشته باشیم می توان از آثاری چون تخت خواب من اثر تِریسی کَریما اِمین، کوسه اثر دیمیان هرست و دوربین مدار بسته اثر آی ویوی اشاره کرد.
اما اگر بخواهیم به یکی از بزرگان و پیشگامان این هنر و به بیان دیگر یکی از پایه گذاران آن اشاره کنیم می توان به هنرمند بزرگ فرانسوی مارسل دوشان اشاره کرد. وی اولین نمونه ها و شکلهای هنر مفهومی را در آثار خود ارائه کرد. او مفاهیمی همچون readymades را در دنیای هنر وارد کرد که کاملا ایده محور و مفهومی بودند. یکی از مشهور ترین آثار وی در این رشته اثر چشمه بود که در سال 1917 به نمایش درآمد.
مارسل دوشان بعدها تبدیل به نماد و الگوی هنرمندان مفهوم گرا شد و یکی از مهمترین آنها جوزف کسوت هنرمند آمریکایی می باشد. وی در یادداشتی چنین اظهار کرد که بعد از دوشان تمام هنرها به صورت غریزی و طبیعی هنر مفهومی می باشند زیرا هنر تنها با مفهوم است که وجود دارد. تونی گادفر یکی از چهره های مشهور در هنر مفهومی البته در حوزه تئوری آن می باشد. وی نویسنده کتاب مهم هنر و ایده است. وی معتقد است که هنر مفهومی ماهیت هنر را زیر سوال می برد و آنرا به چالش می کشد. اما در جای دیگر منتقد هنری بزرگ قرن بیستم کلمنت گرینبرگ نیز در مورد هنر می گوید که هنر می بایستی در درون خود به وا کاوی بپردازد، یعنی باید به طرح سوال و ایجاد تغییر در جامعه منجر شود. در سالهای 1960 هنری کاملا زبان محور (یکی از شاخه های هنر مفهومی) به وجود آمد. یکی از چهره های مهم آن جوزف کسوت است. او را می توان در شمار یکی از مهمترین چهره های زبان و هنر (Art-Language) قرار داد. این جنبش متشکل از تعدادی هنرمند بود که در پی ابراز اعتقادات و گرایشهای مشترکی بودند. آنها این گرایشات را با ایده های شخصی خود ترکیب می کردند و دست به خلق آثار هنری می زدند. این گروه یک مجله با نام Art-Language نیز داشتند که اولین شماره آن در سال 1969 منتشر شد. مدتی بعد از دل این گروه هنرمندان تاثیرگذاری ظهور کردند.
در مورد تاریخچه ابداع نام هنر مفهومی باید گفت در سال 1961 هنری فلینت فیلسوف و هنرمند، نام هنر مفهومی را در یک مقاله به نگارش در آورد. در تئوری فلینت در باب هنر مفهومی این رشته ارتباط قوی با ریاضیات و منطق دارد. به بیان دیگر مفهوم هنر در تئوری وی با استفاده از منطق و ریاضیات است که تشریح و بیان می شود. وی ماده گرایی را در این هنر نفی می کند. بدین معنی که تکنیک و متریال در این نوع از هنر بی اهمیت خواهد بود. اما تئوری هنر مفهومی که سالهای بعد ظهور کرد تا حدی با تئوری فلینت متفاوت بود. این اصطلاح زمانی که توسط جوزف کسوت و حلقه زبان هنر مورد استفاده قرار گرفت. در تعریف این گروه از هنر مفهومی، شی هنری به شکل سنتی آن وجود نداشت و آنرا به کنار گذارده بودند. به این معنی که تعریف شی هنری در این سبک با نوع سنتی آن متفاوت بود. در تئوری آنها بیان شرایط اجتماعی، فلسفی و روانی هنرمند بود که اهمیت بیشتری پیدا می کرد. در سال 1970 این گروه دست به تولید محتوا زدند. آنها در این راه نشریات، پرفورمانس، متون و نقاشی هایی را تولید کردند. در واقع میتوان گفت که تئوری اصلی هنر مفهومی همین تئوری می باشد و نظریه اول (هنری فلینت) با استقبال زیادی در میان هنردوستان و هنرشناسان روبرو نشد. در سال 1970 اولین نمایشگاه هنر مفهومی در مرکز فرهنگی نیویورک برگزار شد.
یکی از اهداف اصلی هنر مفهومی قد علم کردن در برابر هنر فرمالیسم بود. (هنر فرمالیسم به چگونگی ساخت و خصوصیات دیداری بهای زیادی می دهد). یکی از کسانی که نظریه هنر مفهومی را در برابر فرمالیسم مطرح کرد کلمنت گرینبرگ بود. بر طبق نظریه وی هنر مدرن (و در دل آن هنر مفهومی ) می بایست دست به کاهش تدریجی جنبه های اضافی و تزئینی زده و به موضوعات اساسی تر بپردازد. به بیان دیگر قرار بود که هر عنصری که در مغایرت با این ایده در اثر هنری هست از درون هنر و اثر هنری حذف شود. برای مثال در مورد نقاشی هدف فقط و فقط این بود که اساسا چه چیزی را می توان یک نقاشی نامید؟ چه چیزی را میتوان یک اثر نقاشی تعریف کرد؟ همین و بس و دیگر به هیچ یک از جنبه های جانبی آن پرداخته نخواهد شد. تعریف پایه ای و اساسی نقاشی شامل این است که یک سطح دو بعدی مثل سطح بوم و یا پنل که پیگمنت های رنگ به واسطه ابزاری مانند قلمو بر روی آن جای گذاری می شود. بنابراین ایجاد فیگور، شکل، فرمهای دقیق و پرسپکتیو ناقض ماهیت نقاشی هستند. بنابراین اثری که دارای این خصوصیات است نقاشی به حساب نیامده و این المانها می بایست از درون آن حذف شوند!!!!
مانند دیگر جنبش های هنری این جنبش هنری نیز گرایشات نسبتا متنوعی پیدا کرد. برخی از هنرمندان در این جنبش بر این عقیده بودند که اساسا تمایل به اجسام مادی در این سبک می بایست به طور کل برچیده شود (Dematerialization). بعدها اکثریت این هنرمندان دوری از توهم در آثار هنری را دنبال کردند. در اینجا منظور از توهم (illusion) می باشد که در هنر کلاسیک بار منفی ندارد. منظور از (illusion) اصول آکادمیک نقاشی مانند انواع پرسپکتیو، فرم و ... می باشد که نوعی توهم بصری در بیننده ایجاد می کند و این توهم باعث سه بعدی دیده شدن اثر نقاشی خواهد شد. هنر مفهومی همچنین به مقابله با هنر به مثابه کالا پرداخت. بدین معنی که پیروان هنر مدرن شروع به مقابله و براندازی گالری های هنری و موزه ها کردند. آنها به مخالفت با گالری هایی که به عنوان مرجع فروش آثار هنری بودند برخاستند. لارنس وینر هنرمند مفهومی می گوید هر گاه شما کار مرا درک کردید مالک آن هستید. اگر من در ذهن کسی ثبت شدم هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد. به این ترتیب بسیاری از آثار هنرمندان مفهومی در غالب نوشته، فیلم و یا عکس باقی مانده است. که اینها اصل اثر نیستند و فقط مستندی از رویدادی می باشند که که در زمان و مکان خاصی توسط آن هنرمند اتفاق افتاده است. به همین علت بسیاری از منتقدین هنری اساسا آنرا هنر قلمداد نمی نمایند. آثار برخی از هنرمندان مانند یوکو اونو و رابرت باری صرفا نوشته هایی از توصیف اثر هنری و شرح ساختار آن می باشد و اساسا این آثار هرگز حالت فیزیکی پیدا نکردند. در توجیه این کار این هنرمندان می گویند که ایده یک اثر مهم تر از شکل فیزیکی اثر است! آنها می گویند که این کار منجر به تفکیک هنر ناب با یک اثر صنعتی یا کار دستی و یا صنایع دستی خواهد شد. در این حالت هنر در تاریخ جای خواهد گرفت و همین موضوع است که به اثر هنری غنا خواهد بخشید. بر خلاف صنعت که صرفا جنبه مصرفی داشته و جایگاهی در تاریخ ندارد. به بیان دیگر آنها می خواهند مرزی مابین پیشه وری (Craft) و هنر (Art) را مشخص و آنها را از هم متمایز کنند.
به اثر بالا توجه کنید! این اثر به واسطه نوشته متن و یا نوع فونت یا ترکیب بندی آن، اثر هنری نامیده نمی شود، بلکه صرفا به دلیل معنای کلمه ای که بر روی دیوار نقش بسته یک اثر هنری قلمداد می شود. این هنرمند و چند هنرمند دیگر مانند جوزف کسوت و رابرت باری توانستند با استفاده از زبان به مثابه یک ابزار ارتباط هنری سبک خود را به پیش ببرند.
اما مطلب بعدی که در این مقاله به توضیح آن خواهیم پرداخت مساله مهارت و تکنیک در هنر مفهومی می باشد. اساسا یکی از بزرگترین و قابل ذکر ترین تفاوتهای کانسپچوال آرت با هنر به شکل سنتی آن مسئله تکنیک و مهارت هنری است. در نوع سنتی هنر موضوع مهارت تکنیکی یکی از اصول و نکات قابل توجه است، در حالی که در هنر مفهومی این مورد اهمیت چندانی ندارد. با این حال گفتن این مطلب که هنر مفهومی هیچ نوع مهارت تکنیکی را طلب نمی کند تا حد زیادی دشوار است. یا اینکه مثلا گفته شود که تکنیک هنری در تمام آثار هنرهای مفهومی غایب می باشد. مثلا جان بالدساری یک هنرمند مفهومی است که تصاویر با کیفیتی را به طراحان و نقاشان حرفه ای برای کار خویش سفارش میداد. و یا بسیاری از هنرمندان حرفه ای پرفورمنس مانند آبراموویچ از نظر اجرای نمایش و حرکات بدن تمرینات تکنیکی زیادی را می گذرانند. به هر روی اینکه در هنر مفهومی بی اعتنایی به تکنیک و تخصص های هنری وجود دارد امری واضح و آشکار است و در بعضی مواقع این بی اعتنایی تبدیل به خصومت نیز می گردد.
اما در آخر باید گفت که در هنر مفهومی نیز مانند بسیار از شاخه های دیگر هنر هنرمندان بسیاری ظهور کردند. به دلیل ماهیت این نوع هنر(حالت نا مشخص و مبهم بودن آن) شاید بسیاری از افرادی که اساسا هیچ نوع تخصص خاصی در هنر ندارند نیز وارد عرصه شده و خود را هنرمند نامیدند. و درست در زمانی که از آنها این سوال پرسیده شد که معنی این کار یعنی چه؟ پاسخ به داستان مشهور پادشاه برهنه ارجاع شد! جواب: شما نمی فهمید! باید گفت که در این رشته هنری نیز مانند تمام رشته های هنری دیگر نیاز به آموزش و یادگیری و کسب تجربه وجود دارد و صرفا با موج سواری و اجرای حرکات عجیب و غریب نمی توان خود را هنرمند نامید. برای مثال مارسل دوشان یکی از هنرمندان بزرگ و پیش گام در این عرصه می باشد. وی قبل از خلق آثار مفهومی تا حد قابل قبولی دوره های طراحی و نقاشی را طی کرده بود و اطلاعات بالایی در سطح تاریخ هنر و زیبایی شناسی داشت. بسیاری از هنرمندان بزرگ دیگر این سبک هنری نیز بدین گونه بوده اند اما همانطور که در تمام رشته های هنری و غیر هنری انحراف و کج روی وجود دارد این رشته نیز از این قائده مستثنی نیست. ولی در این رشته هنری به دلیل ماهیت پیچیده و تئوریک آن این نوع از انحرافات توسط افراد موج سوار و فرصت طلب بیشتر بروز می کند.
دیدار - دریچه ای به کلاسهای اخیر
نگاه مختصری به آنچه که اخیرا در کلاسهای حضوری گذشته است.
فیلمهای کوتاه از کارهای در حال انجامی که در آموزشگاه نقاشی ایکاروس و توسط هنرجویان سیاوش مهویس صورت گرفته است.
نقاشی های ما با شما سخن میگویند
اثری از هنرمند آموزشگاه مرتضی طاهری
اثری از هنرمند آموزشگاه لیدا سماک
اثری از هنرمند آموزشگاه مریم انصاری
کلاسهای ایکاروس
دیـــدگـــاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
بخشهای مورد نیاز علامتگذاری شدهاند *