نویسنده: ایکاروس، بروزرسانی: دوشنبه، ۱۱ بهمن ۱۴۰۰
لئوناردو داوینچی نقاش، پیکر تراش، مهندس و مخترع بزرگ دوره رنسانس میباشد. از هنر این هنرمند بزرگ در قرنهای بعد سبکهای گوناگون هنر متولد شد. آثاری که داوینچی خلق نمود، علاوه بر ارزش تاریخی، ارزش مفهومی و زیبایی شناسی و آموزشی خود را نیز همچنان حفظ کرده است. این آثار در آکادمی های معتبر و بزرگ جهان همچنان به عنوان منبع آموزشی مورد استفاده قرار میگیرد. از این انسان بزرگ به نام مرد نابغه، نماد استعداد خلقت و مرد بزرگ رنسانس نیز یاد می شود.
لئوناردو دی سر پیترو داوینچنی که به نام لئوناردو داوینچی مشهور شده است در پانزدهم آپریل 1452 در شهر وینچی نزدیک شهر فلورانس متولد شد. پدر او پیترو داوینچی و مادرش کاترینا نام داشت. ظاهرا لئوناردو از یک رابطه ثبت نشده متولد شد و این امر در آینده برای او مشکلاتی را پدید آورد. پدر لئوناردو از طبقه بالای جامعه آن دوران بوده است. اما مادر از طبقه متوسط به شمار میامد. تاریخ و زمان تولد لئوناردو در یک کتاب قدیمی (دفتر رویداد های خانوادگی) توسط پدر بزرگ ثبت شده است. در این کتاب اینگونه آورده شده است: یکی از نوه های من که فرزند سر پیترو می باشد در شب شنبه 15 آپریل و در ساعت 3 نیمه شب به دنیا آمده است. در این متن محل دقیق تولد لئوناردو مشخص نشده اما مشخص است که او در خانه پدری بدنیا آمده. اما پس از تولد وی خانواده تصمیم گرفتند که برای پدر لئوناردو همسر مناسب در طبقه خود این مرد پیدا کنند. زیرا ازدواج پدر و مادر لئوناردو ثبت نشده بود و همچنین برای مادر نیز همسری مناسب پیدا شد. بنابراین مادر لئوناردو با یک مرد که در حومه وینچی زندگی میکرد ازدواج کرد. ظاهرا این مرد یک سرباز مزدور بوده است.
پدر لئوناردو در سال 1462 برای کار به فلورانس آمد. این نقل مکان به همراه خانواده و از جمله لئوناردو بوده است. در همین زمان بود که پدر تعدادی از طراحی های داوینچی را به دوست هنرمند خود آندره دل وروکیو نشان داد و وروکیو پس از دیدن این طراحی ها، لئوناردو را به عنوان شاگرد در کارگاه خود پذیرفت. در ابتدا پدر فکر می کرد که فرزند او در خارج شهر و نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ خود خواهد ماند و در همانجا آموزشهای ساده را خواهد گذراند. اما برعکس پس از مدتی دریافت که پسر بچه خیلی زود شروع به نوشتن کرد و به راحتی با هر دو دست می نوشت. نکته جالب این بود که او توانایی نوشتن به شکلی را داشت که خواندن لغات صرفا از درون آینه میسر بود. برای لئوناردوی جوان به واقع طراحی یک فعالیت بسیار مهم و دلپذیر بود. دوره ای که لئوناردو در کارگاه وروکیو کار می کرد یکی از مهم ترین دوره های زندگی این نابغه بزرگ بود. زیرا در این دوران توانست استعدادهای خارق العاده خود را شناسایی کرده و آنها را پرورش دهد. زمانیکه داوینچی نزد وروکیو آموزش میدید اساتید بزرگ دیگری نیز در آنجا حضور داشتند. افرادی مانند ساندرو بوتیچلی نقاش بزرگ فلورانسی، پروجینو، دومنیکو گیرلاندایو و لورنزو دی کردی از این دسته بودند. هر یک از این افراد به تنهایی نقش بسیار مهمی را در تاریخ هنر جهان بازی کرده اند. از طرف دیگر کارگاه گیرلاندایو یک کارگاه چند وجهی بود. بدین معنا که در آن انواع تکنیکهای نقاشی و مجسمه سازی کار می شد و در کنار آن هنرهای دیگر هم اجرا می شدند. موضوع مهمتر مسئله طراحی بود که تمام این بزرگان را در آن محل به یک زبان مشترک می رساند. به همین دلیل است که امروزه تشخیص این موضوع که یک اثر هنری که از کارگاه ورکیو بیرون آمده دقیقا به کدام یک از این اساتید تعلق دارد دشوار است.
به این ترتیب امروزه تعداد زیادی طراحی وجود دارد که مربوط به اساتید بزرگ کارگاه وروکیو هستند. در دفتر نقاشان فلورانس که گروه سن لوکا نام داشت به نام لئوناردو در سال 1472 اشاره شده است. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که فعالیت های آموزشی او در این سال به پایان رسیده است و او به عنوان یک هنرمند مستقل مشغول به کار شده است. هر چند که همکاری وی با وروکیو در سالهای آینده نیز ادامه پیدا کرد. یکی از آثاری که می توان به طور نسبتا قطعی گفت که کار مشترک بین داوینچی و اساتید دیگر در کار کارگاه وروکیو است اثر غسل تعمید مسیح می باشد. بر اساس گفته های جورجو وازاری این اثر محصول مشترک وروکیو، لئوناردو و یکی از شاگردان وروکیو است.
منظره زیبا و ملایم که در پشت صحنه اصلی کار شده است کاملا رد قلم و سبک منحصر به فرد نابغه بزرگ را به نمایش می گذارد. به گفته وازاری در این دوره وروکیو کمتر به نقاشی می پرداخت و بیشتر به مجسمه سازی روی آورده بود. ظاهرا وازاری دلیل این امر را قدرت بسیار داوینچی در نقاشی و تحت فشار قرار گرفتن ورکیو به واسطه این امر می پندارد. امری که توسط مورخین جدید رد شده و صرفا منظور وازاری را به پیشی گرفتن شاگرد از استاد تعبیر می نمایند. اما تاریخ نگاران، اولین آثار مستقل لئوناردو را به سالهای 1469 و اوایل سالهای 70 نسبت می دهند. این اتفاق قبل از خلق اثر مشترک غسل تعمید بوده است. در این آثار داوینچی همچنان پایبندی قابل توجهی را به آموزشهای استاد خود نشان می دهد. از سال 1474 تا سال 1478 به مدت 4 سال از لئوناردو هیچ نوع فعالیتی مشاهده نمی شود. این موضوع بسیار عجیب می نماید زیرا در آن سالها وی به مهارت قابل توجهی رسیده بود. از طرف دیگر پدر وی یک شخص قدرتمند و با نفوذ بود و به کمک وی میتوانست سفارش های مهم و قابل توجهی را به دست بیاورد که نقش مهمی در پیشرفت او ایفا می کرد. شاید یکی از دلایل این امر دو دلی داوینچی بین هنر و علم بوده است. احتمالا او هنوز تصمیم قطعی برای نقاش شدن نگرفته بوده و برنامه قطعی برای آینده خود نداشته است. زیرا در آن دوران او به ریاضیات و ستاره شناسی و جغرافیا نیز علاقمند میشود و حتی مدتی را نزد پائولو توسکانلی دانشمند فلورانسی آموزش می بیند. از طرف دیگر احتمالا به یادگیری و مطالعه آناتومی نیز می پرداخته است و بیشتر وقت خود را در بیمارستانها و در قسمت حمل و نگهداری جنازه ها صرف می کرده. بعلاوه به مطالعه فیزیک و مکانیک نیز مشغول بوده که این دو را با گردش در طبیعت و تجربیات شخصی به دست می آورده است.
در 10 ژانویه 1478 دوباره به دنیای نقاشی باز می گردد و اولین پروژه خود را بعد از این وقفه با اجرای کار در سن برناردو و ساختمان سینیوریا انجام میدهد. این کار را سالها بعد دومنیکو گیرلاندایو و فیلیپینو لیپی کامل کردند. بین بهار و تابستان 1482 داوینچی به میلان رفت. در آن دوران میلان یکی از معدود شهرهای ایتالیا بود که بالای صد هزار نفر جمعیت داشت. برای رفتن او دلایل زیادی عنوان شده است. جروجو وازاری اینطور می گوید که احتمالا عزیمت لئوناردو به میلان دلایل دیپلماتیک داشته است. به طوری که خاندان مدیچی برخی از هنرمندان را به عنوان سفیرهای دیپلماتیک به نزد بزرگان ایتالیایی می فرستاده اند. گادیانو می گوید (کتاب گادیانو یک کتاب تاریخی دست نویس است که در کتابخانه مرکزی فلورانس نگهداری می شود) در آن زمان لئوناردو به همراه یک ساز به نام لیرا که یک آلت موسیقی رنسانسی بود به میلان رفت.
ظاهرا این ساز هدیه لورنزو مانیفیکو به دوک میلان بوده است. این ساز در دوران خود بی نظیر بوده است. نام این ساز لیرا می باشد که البته اکنون وجود خارجی ندارد. وازاری نقل می کند که لئوناردو این ساز را به شکلی بسیار زیبا و در قالب سر یک اسب و با نقره می سازد و آنرا به عنوان هدیه به میلان می برد. او همچنین نقل می کند که داوینچی یک موزیسین بزرگ بوده است و زمانی که به میلان میرسد در حضور دوک در یک محفل موسیقی شرکت می کند و با نواختن این ساز از تمام نوازنده های آن محفل پیشی می گیرد.
در سال 1494 یک پروژه جدید دریافت می کند. ظاهرا در آن دوران داوینچی با مشکلات مالی درگیر بوده است و این پروژه تا حد زیادی این مشکلات را حل می کند. مکان این پروژه صومعه سانتا ماریا دلا گراتزیه بود که این محل مکان بسیار عزیز و ارزشمندی برای دوک باری به نام مورو به شمار می آمد. این مکان برای جشن خانواده اسفورتزا در نظر گرفته شده بود و کار معماری آن اخیرا توسط برآمانته به پایان رسیده بود. کار با دکور و تزئین سالن ناهار خوری آغاز می شد. این فضا یک فضای چهار گوش بود و همانطور که از اسم آن نیز مشخص است محل صرف غذا بوده است. تصمیم بر این شد که در دو دیوار سالن دو نقاشی فرسک سنتی به تصویر کشیده شود. یکی صحنه مصلوب شدن مسیح و دیگری به تصویر کشیدن یک مجلس که به داوینچی سپرده شد. اینگونه بود که یکی از بزرگترین شاهکارهای نقاشی تمام تاریخ بشر به نام شام آخر خلق شد. لئوناردو در این اثر تمام مهارت و توان خود را به کار گرفت و کاری خارق العاده و شگفت انگیز را خلق نمود. در سال 1501 لئوناردو بار دیگر به فلورانس باز گشت. هنگامی که لئوناردو به فلورانس بازگشت این شهر چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ هنری دستخوش تغییرات زیادی شده بود. در شهر، میکل آنجلوی جوان که بیست سال از لئوناردو جوان تر بود مشغول به فعالیت شده بود. به طور کل رابطه این دو نابغه بزرگ هرگز با هم خوب نبود و دلایل گوناگونی هم داشت. دلیل اول اختلاف سنی زیاد این دو بود و از طرف دیگر لئوناردو بسیار متفکر، چند بعدی و چند وجهی بود و بسیار طبیعت را می پسندید و در آن می اندیشید. از طرف دیگر میکل آنجلو رفتار تا حدی بدون منطق و انفجاری داشت و حالات تند و آشوب گرانه در او دیده میشد. میکل آنجلو بسیار ایده آل گرا بود.
در سال 1503 این نابغه بزرگ بار دیگر با خلق یک اثر تمام دنیا را تا قرنها مبهوت خود کرد و دست به خلق تابلو مونالیزا زد. این اثر در ژانر رئال خلق شده که چهره همسر فرانچسکو باتولومئو دل ژکوند می باشد. در این قسمت به ترجمه ی متنی از یک تاریخ شناس هنر آمریکایی به نام چارلز تولنای در مورد این اثر توجه کنید:
در مونالیزا، داوینچی به طرز خیره کننده و معجزه آسا طبیعت را به تصویر می کشد. و در عین حال عوامل دیگری در کنار طبیعت خودنمایی می کنند، یک پرتره که در آن می توان گذر از محدودیت های اجتماعی آن دوران را مشاهده کرد. به بیان دیگر در این صورت می توان یک اعتبار و ارزش جهانی را دید. لئوناردو این اثر را نه فقط به عنوان یک نقاش بلکه به مثابه یک محقق و یک متفکر به تصویر کشیده است. این اثر در عین نقاشی حالتی کاملا شعر گونه را نیز در خود دارد. از طرفی در اثر میتوان مفاهیم فلسفی را در کنار مفاهیم علمی هم زمان نظاره کرد. (منظور نویسنده بروز تکنیک و مفهوم در کنار یکدیگر است.) این صورت در عین اینکه یک صورت نرمال و طبیعی است اما در کنار آن اشرافی گری و وقار را هم در خود دارد. این اثر به نوعی در دهه های بعد تبدیل به مرجعی برای هنرمندان مکتب فلورانس در ژانر پرتره شد. داوینچی با خلق این اثر مفاهیم جدیدی را به دنیای هنر اضافه کرد. این نقاشی در عین با شکوه و مستحکم بودن کاملا پویا و دارای حرکت است. در مونالیزا رمز و راز عجیبی وجود دارد. چیزی که پرتره های دیگر به واقع فاقد آن هستند. قبل از لئوناردو هنرمندان نقاشی پرتره صرفا تناسبات و خصوصیات بیرونی شخص را تصویر کرده اند. اما مونالیزا دارای روح می باشد. هنرمندان دیگر اگر هم دنبال نشان دادن مفهوم یا احساسی در آثارشان بودند سعی کردند آنرا با یک ژست و یا سمبل خاص به بیننده القا نمایند. در مونالیزا روح حضور دارد. اما غیر قابل دسترس است و همین، حالت بسیار غریب و راز گونه را به این اثر می بخشد.
لئوناردو داوینچی را شاید بتوان بزرگترین هنرمند تمام تاریخ بشر به حساب آورد. البته این نابغه بزرگ فقط و صرفا در دنیای هنر فعال نبوده بلکه در موسیقی، فلسفه، ریاضیات، جغرافیا و بسیاری از رشته های دیگر خالق و پیشرو بوده است. این هنرمند بزرگ تا دوران حاضر نیز بر روی هنرمندان تاثیر گذاری داشته است. نقاشی ها و آثار وی بر روی سبکهای مختلف هنری بعد از او تاثیرات بسیار عمیقی داشتند. مطالب تولید شده توسط این نابغه بزرگ همچنان در دانشگاهها منبع و مرجع مناسبی برای تدریس در رشته های گوناگون به شمار می رود. از داوینچی می توان صدها صفحه مطلب در حوزه های مختلف و گوناگون به نگارش در آورد و مطلب حاضر تنها گوشه بسیار کوچکی از این نابغه تمام دوران می باشد.
دیدار - دریچه ای به کلاسهای اخیر
نگاه مختصری به آنچه که اخیرا در کلاسهای حضوری گذشته است.
فیلمهای کوتاه از کارهای در حال انجامی که در آموزشگاه نقاشی ایکاروس و توسط هنرجویان سیاوش مهویس صورت گرفته است.
نقاشی های ما با شما سخن میگویند
آثاری از هنرمند آموزشگاه سحر تربر
اثری از هنرمند آموزشگاه لیدا سماک
اثری از هنرمند آموزشگاه مریم انصاری
کلاسهای ایکاروس
دیـــدگـــاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
بخشهای مورد نیاز علامتگذاری شدهاند *
الهه
زمان: جمعه، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۰۸:۳۷:۴۷
خیلی عالی بود مرسی.
↩ پاسخ به پیام
cma ahmadi
زمان: جمعه، ۲۳ آبان ۱۳۹۹ | ۲۳:۳۸:۴۵
داوینچی فیگور بدن رو برچه مبنایی تقسیم بندی میکردع ??مثلا درحال حاضر فیگور بدن برمبنای طول سر تقسیم بندیمیشه.جواب بدید ممنونم
↩ پاسخ به پیام
مدیر
زمان: یکشنبه، ۲۵ آبان ۱۳۹۹ | ۲۰:۳۵:۱۸
روشی که لئوناردو برای اندازی گیری های فیگور و تقسیم بندی های بدن از آن استفاده می کرده به کلی از روشهای متداول متفاوت می باشد. در واقع می توان گفت که وی از روشی به نام ماکروکاسم (کلان عالم) و میکروکاسم (خرد عالم) استفاده می کرده است. (رجوع به ویکی پدیا) این روش روشی پیچیده و دشوار می باشد. جالب است که روشی که این ابرنابغه از آن برای اندازی گیری استفاده می کرده پایه و ریشه فلسفی در خود دارد. اگر بخواهیم شرحی در باب این روش ارائه نماییم می توان گفت که این تئوری این چنین می گوید: عالم کوچک و یا عالم خرد منعکس کننده عالم کلان می باشد. این روش بسیار دقیق تر از روشهای متداول می باشد و در عین حال دشوار و پیچیده. لئوناردوی بزرگ قسمتی از بدن را به عنوان مرجع انتخاب می کرده و به واسطه اندازه های آن نسبتهای دیگر بدن را نیز طراحی می کرده است. وی در متنی که در باب اثر مرد ویترویوسی نوشته اینچنین می گوید: بهترین مقیاس و معیار اندازه گیری و درک معماری انسان نگاه به طبیعت آن می باشد. می توان گفت اندازه ها و مقیاسها در تمام بدن با یکدیگر مرتبط می باشد. انگشتان و کف دست می تواند مقیاس مرجع برای سایر قسمتهای بدن قرار بگیرد و به واسطه آنها تناسبات سایر اجزای بدن را نیز محاسبه کرد. مثلا یک کف دست از چهار انگشت (به صورت افقی) تشکیل شده است. یا مثلا از نوک انگشتان تا قسمت انتهایی آرنج شش کف دست (یک ذَرع) را شامل می شود. یا مثلا چهار بازو (چهار ذَرع) بلندی کل بدن را شامل می شود.
توجه داشته باشید که لئوناردو و پرداختن به ابعاد حیرت آور و شگفت آور هنر وی شاید نیازمند چند کتاب قطور باشد. و به طور حتم نگارش یک کامنت و چند مقاله قطره ایست در برابر دریا.
با تشکر از آقای جواد اکبرزاده که پاسخ شما را دادند.
↩ پاسخ به پیام